ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

مامان جون زودی برگرد

سلام امروز سرمون خیلی شلوغ بود اخه مامان جونینا رفتن مشهد ما هم با خاله سیما رفته بودیم بدرقشون .راستش من زیاد به مامانم وابسته ام نمیدونم این یه هفته رو چه جوری تحمل کنم اصلا دلم نمیخواست ازش جدا شم    مامان جون نیت کرده خاله سیمام یه نی نی سالم بیاره با هم بریم پابوس اقا. ایشالا  فکر کنم دسته جمعی خیلی خوش بگذره شام هم عمه جون دعوتمون کرده بود  اخه اونم  گل پسرش یه ذره شیطون بلاست و با بچه کوچیک حسابی خودشو تو زحمت انداخته بود دستش درد نکنه ...
26 مهر 1390

ای زنبور طلایی

ای زنبــــــور طلایـی نیش می زنی بلایـی پاشو پاشــــو بهاره گل وا شــــده دوباره کندو داری تو صحرا سر میزنی به هر جا                          پاشو پاشـــــو بهاره                                                         ...
24 مهر 1390

چشم چشم دو ابرو

سلام من ک بچه بودم این شعر رو خیلی دوست داشتم شما چطور؟ برای شنیدن شعر مربوطه روی تصویر زیر کلیک کنید    پرنس من شب قبل از 12.30 محاله بخوابه. منم تا الان صبر میکنم که اون بخوابه بتونم راحت هر چی میخوام بنویسم ولی متاسفانه منم این موقع خوابم میگیره  اخه ما مامانا همیشه کسر خواب داریم   ...
24 مهر 1390

روزت مبارک ووروجک

از لحظه ای که تو را تو وجودم احساس کردم وزمانیکه برای اولین بار بغلت کردم چندی نگذشته و من هر روز شاهد بزرگ شدنت هستم وتو هر روز بیشتر وبیشتر خودت رو تودلم جا میکنی  وقتی ادم محبت بی ریا تو میبینه خنده های واقعی اشکهای جگر سوز همه چیزت چقدر معصوم چقدر همه چیز با تو زیباست  به خودم که میام میبینم پایم از زمین کنده شده : من در بهشتم عشق ابدی من روزت مبارک   وای مردم ! روز ناز   کودک   است / روز سرمستی و ساز   کودک   است کودک   است آیینه ی دل را صفا /   کودک   است محصولی از عشق و وفا     این خنده هایی که طعم عسل می دهند و قلب آسمان را آب می کنند ،...
24 مهر 1390

بوی ماه مدرسه

قند عسلی تو والا شیرین عسلی تو والا شاخه نباتی تو والا   سلام این روزا وقتی که تو هوای ازاد یه نفس عمیق میکشم  نا خوداگاه  یاد دوران بچگیم میافتم یاد دوران مدرسه انگار هوا پر شده از بوی دفتر وکتاب تازه استرس رفتن به مدرسه پیدا کردن دوستای تازه ای خدا زمان چه زود گذشت دلم هوای دوستامو کرده چقدر همه چیز رو به  بازی میگرفتیم  وساده از کنار همه مسایل رد میشدیم خیالمون نبود یه روز صاحب قشنگترین نعمت دنیا میشیم من همیشه با خودم فکر میکردم بچم دختر میشه واسمشو میذارم باران و ناگفته های دلمو واسه دخترم بازگو میکنم  ولی الان صاحب خوشگلترین پسر دنیام و خدارو شکر میکنم   انگار وارد یه دنیای دی...
24 مهر 1390

بوی باران

سلام امروز تو شهر ما باران میبارد ومن عاشق هوای بارانیم دلم میخواد برم زیر بارون وبوی خاک و بوی تازه شدن طبیعت رو با تمام وجود استشمام کنم با عزیزدلم ایلیا تو بالکن خونه کلی  این منظره زیبا که رو به رومونه تماشا کردیم  و خدا رو هزاران بار سپاس به خاطر این رحمت پربرکتش ...   وقتی که تو بارانی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم و فراموش می‌کنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجره‌ها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطرا ت مان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم می‌گیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که می‌دانم بارانی شدن، دل آسما...
22 مهر 1390